سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس ادعا کند که به انتهای دانش رسیده است، نهایت نادانی خود را آشکارساخته است . [امام علی علیه السلام]

این روزا خیلی دلم گرفته  باید ببخشید که این طوری و بی مقدمه صحبت می کنم  ، دنبال کسی می گردم که با هاش در دو دل کنم ، قرار هم نبود در این وبلاگ جز از مهر ومحبت سخن دیگری به میان  بیاد .ولی این روزها روزهای غریبی است ، اصلا حوصله نوشتن هیچ چیزی را نداشتم تا امشب  ،  آخه نمیدونم از کجا بگم  این روزها در هیچ جای تاریخ ثبت نشده ، از ابن ملجمانی که صبحگاهان به قصد ترور  عقاید  اقدام به تخریب حرم فرزندان فاطمه می کنند یا  خشنودی گرگان درنده از تولد دوباره خوارج در فلسطین ، از عروج مردان فاضل  و یاوران امام راحل  ، ولی نه امشب متعلق به عشق است .

تعجب نکنید :

عشق یعنی مرتضی و فاطمه

سلام بر نور چشمان محمد(ص) سلام برآرام دل علی(ع) سلام بر قرار دل حسن(ع)  سلام بر سکون دل حسین(ع)  سلام بر تسلای دل  زینب(س) .... بی شک فاطمه(س) عددی است که بر همه  دلها هرچند گنهکار تقسیم می شود....

 به امید  روزی که  پشت دیوارهای بقیع دیدار منتقم فاطمه اش را عاشقانه از خدای خویش تمنا کنیم .

دستان علی هنوز جای ریسمان دارد ... عمق چشمان علی را که نگاه کنی غمی دارد به اندازه همه تاریخ. همه دعای علی این است یا بنت رسول الله  روحی فداک .... محبوبه دل علی چشم بگشا!

گوشه خانه علی بانویی در بستر است که خلقت آسمان و زمین بهانه ای است برای خلقتش . بانویی که خدا فرمود اگر بخاطر فاطمه نبود شما دو تن را نمی آفریدم. این بانو چندی است سیمایش نیلوفری است ... یادش بخیر پیامبر که زنده بود هرروز از کنار خانه او رد می شد. از خانه فاطمه بوی سیب می آمد بوی یاس ...چشمهای این بانو چندی است پرده ای از اشک دارد و بوی در نیم سوخته خانه اش در مدینه پیچیده است...    مردم مدینه هم از یاد برده اند که فاطمه در این شهر ماوا دارد.... چقدر اهل این خانه غریبند...اما در این خانه هیچ کس به اندازه حسن تنها نیست ... او شاهد سیلی مادر بوده است. او داستان چادر خاکی مادر را خوب می داند . برای همین است هرگاه زینب چادر مادر را بر سر میکند، آهی می کشد و اشک چهره کودکانه اش را می پوشاند .... کاش حسن    می توانست به زینبش بگوید چگونه در کوچه بنی هاشم به ساحت عفاف عالم تعرض شد ... اما چه بگوید نیاز به گفتار نیست .... جای سیلی نامرد هنوز بر رخساره زهرا پیداست...

علی خانه که می آید مقابل چهره محبوبش می نشیند ، بی شک هیچ سیمایی در دنیا برایش از سیمای فاطمه اش دلبراتر نبوده است اما چه کند که این معشوقه ازلی نیز چشم از چشمان علی گرفته است. او هم دیگر تنها نیم نگاهی به چهره همیشه عاشق علی دارد . علی می داند فاطمه او بزرگوارتر از  اینهاست که نگاه محبت از او دریغ کند اما قصه چیست او هم نمی داند .... فاطمه جان فراموش کن مردم مدینه را ... و اشک   هاله ای نورانی می سازد بین چشمان علی و فاطمه و آه جگرسوز فاطمه دل بی تاب او را بی تاب تر می کند .او دیگر تاب ندارد برمی خیزد ... علی در همه آسمان مدینه جز محبوبه اش دیگر ستاره ای ندارد ....یک مرد تک ستاره که این ستاره هم می رود تا در غروبی دیگر دل بیقرار او را بیقرارتر کند . کاش نبود سفارش پیامبر تا علی دست بر شمشیر میبرد و جان آسوده می نمود...

بانوی علی کاش بودیم و پیش مرگ لحظه های سخت علی می شدیم. سالهاست با اشک چشممان یا لیتنا کنا معکم زمزمه می کنیم . کاش بودیم و پیش مرگ لحظه های سخت علی می شدیم ، پیش مرگ لحظه های سخت فراق تو ، پیش مرگ لحظه تغسیل  تو ، پیش مرگ لحظه بازگشت امانت علی به خاک ، پیش مرگ خجلت دیدار پیامبر، پیش مرگ غربت تشییع تو در بقیع ....کاش بودیم و پیش مرگ لحظه های        بی مادری زینبت می شدیم... پیش مرگ بغض تنهایی های پس از تو ... وصبر و سکوت میراث شیعه علی است . کاش امسال  داغ فاطمیه با دیدار دلدار التیام یابد... یا علی

با تشکر از وبلاگ ناب ترین منتظران که بخشی از  مطالب بالا را از این سایت دریافت کردم  



نویسنده: مجید | یکشنبه 86 خرداد 27 ساعت 11:1 عصر |
: جستجو